خیلی سعی کردم از چهارراه را رد بشم ولی چراغ قرمز شد ...

تو فکر بودم که دیدم یکی داره میکوبه به شیشه ... یه کوچولو آروم میزد به شیشه گفت آقا آدامس ...آقا آدامس ... شیشه رو دادم پایین ... گفت آقا یه آدامس بخر ...

پیش خودم گفتم نمیخام که بخرم بذا یه کم شادش کنم ...

بهش گفتم آدم کچل آدامس نمیخوره ...

گفت چرا میخوره ...

گفتم اگه یه آدم کچل نشونم دادی که آدامس بخوره ازت میخرم ...

گفت خودم ... گفتم مگه کچلی؟ گفت آره ... کلاه سرش بود ... کلاشو برداشت ...آدامس خوردنشم تند کرده بود ...

یه آدامس ازش خریدم نه به واسطه این که دلم آدامس میخاست ... به واسطه این که باهام همدردی کرده بود ...